همجنس گرا و هم جنس باز


                                           
همجنس خواهی در همه ی فرهنگها وجود دارد.با وجود این مفهوم شخص همجنس خواه  (homosexual person)-کسی که آشکارا از لحاط سلیقه جنسی اش از اکثریت جمعیت جدا گردیده-مفهوم نسبتا جدیدی است.پیش از قرن ۱۸ به نظر نمی رسد که این مفهوم وجود داشته است.عمل لوط توسط مقامات کلیسا و قانون محکوم گردیده بود؛در انگلیس و چندین کشور دیگر مجازات مرگ برای ان تعیین شده بود.اما لواط به طور اخص به عنوان یک تخلف همجنس خواهانه تعریف نگردیده بود.
این عمل به روابط  بین مردان و زنان و حیوانات بین خودشان تطبیق می کرد. اصطلاح همجنس خواهی (homosexuality)در دهه ی ۱۸۶۰ ابداع گردید، و از آن پس همجنس خواهان بیش از پیش به عنوان نوع جداگانه از افراد که دارای انحرافات جنسیشی بعد از این زمان آغاز     می گردد.
مجازات مرگ برای اعمال غیر طبیعی در ایلات متحده آمریکا پس از استقلال و در اروپا در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم لغو گردید، اما تقریبا چند دهه پیش در بریتانیا و تقریبا همه کشورهای دیگر غربی همجنس خواهی همچنان عملی تبهکارانه به شمار می رفت
                      همجنس گرا و هم جنس باز
از آغاز خلقت تاکنون بحث روابط جنسی یکی از مقوله های مهم و جنجالی  در زندگی بشر بوده است. انسانها در طول قرنهای متمادی  تلاش کرده اند به شیوه های مختلف از روابط جنسی خود لذت ببرند یکی از نکات لذت بخش در زندگی انسانی روابط عاشقانه جنسی است.
تلاش نگارنده در این مقاله بر آنست تصویر واضحی در مورد همجنس گرائی و همجنس بازی ارائه دهد.
بحث همجنس گرائی " Homosexual" یکی از مقوله هائ است که ریشه در تاریخ بشریت دارد. این مسئله در جهان غرب پس از کش و قوس های فروان،مخالفت گسترده کلیسا ها و تثبیت حقوق شهروندی به نقطه خوبی رسیده است. ولی در سایر نقاط جهان هنوز نه تنها در این رابطه به صورت جدی بحث و گفتگوئی صورت نگرفته است بلکه با قدرت گرفتن حکومت های مذهبی در آسیا و افریقا این مسئله به مشکل بزرگی تبدیل شده است.بخاطر اعمال فشار از طرف جناح های مذهبی، طرفداران حقوق هم جنسگرایان بعضی اوقات به اشتباه می افتند و به حمایت از هم جنس بازان و یا به قول مردم بچه بازها دست می زنند.از انجائی که بحث پیرامون مسئله همجنس گرائی مردود شمرده میشود تاکنون کمتر کسی در رابطه با این مقوله مهم به یک بررسی علمی و هم جانبه دست زده است.در همین راستا تصمیم گرفته ام به عنوان یک کارشناس علوم اجتماعی و تربیتی یک بررسی جامع از این مسئله ارائه بدهم. بدان امید که دیگر دوستان نیز مرا در این راستا یاری رسانند.

اولا باید بدانیم که همجنس گرا به چه کسی می گویند و فرق آن با بچه باز و یا همجنس باز چیست.
همجنس گرا، داراى احساسات جنسى نسبت به جنس موافق(مرد با مرد و یا زن با زن) است و از این نوع روابط جنسی لذت می برد و تمایلی به رابطه جنسی با جنس مخالف خود ندارد. در مقابل این گرایش جنسی به فردی که به جنس دیگر گرایش داشته باشد دگرجنس‌گرا و به افرادی که هم به جنس دیگر و هم به همجنس خود تمایل دارند دوجنس‌گرا می‌گویند.
هم جنس باز یا بچه باز، به افرادی گفته می شود که برای ارضائ جنسی خویش از کودکان و جوانان و یا هم جنس های خود بدون اینکه طرف مقابل لذتی از رابطه جنسی ببرد استفاده می کند. به این قبیل افراد که عموما با افراد زیر 18 سال عمل جنسی انجام می دهند پدوفیل گفته می شود.
در فرهنگ اسلامی نیز به ارتباط جنسی بین مردان «لواط» (برگرفته از نام لوط پیامبر قومی که به این کار مشهورند) و به ارتباط جنسی بین زنان «مساحقه» می‌گویند. در گویش مردم افراد همجنس‌گرا مرد همجنس‌باز می گویند و این کلمه ریشه در فرهنگ مذهبی مردم و شیوه های ارضای جنسی هم جنس بازان دارد.
متاسفانه باید گفت که در جامعه ما به خاطر سرکوب تمام عیار و فقر فرهنگی تا به حال این مسئله از لحاظ اجتماعی توسط کنشگران اجتماعی مورد بررسی و تحقیق قرار نگرفته است.و هیچ کس نمی داند که چه تعداد هم جنسگرا و چه تعداد هم جنس باز در ایران داریم.
قبل از وارد شدن به بحث تفکیک این دو مقوله بهتر است به این بپردازیم در ایران ارتباطات جنسی چگونه است.
در جامعه ای که ارتباط دو جنس مخالف با هم جرم است، پس برقراری روابط جنسی هم جنس ها کاری آسان و بدون درد سر است.اما آیا این روابط همیشه با آزادی کامل و به دلخواه صورت می گیرد. در این رابطه باید بگویم نه.
در تمام لایه های جامعه از آخوند حوزه گرفته تا دانشجو و دانش آموز این ارتباط وجود دارد و خواهد داشت. اما در جاهائی که ارتباطات بسته و افراد در محیط بسته تری زندگی می کنند این روابط بیشتر وجود دارد. در زندانها، حوزه های دینی، و شهرهای مذهبی این مسئله حاد تر است. حتی در بین سازمانهای سیاسی و در بین زندانیان سیاسی هم این مسئله وجود داشته و دارد.اما آیا این روابط را می توان روابط برابر نماید و آن را برابر با روابط هم جنس گرایان که در غرب وجود دارد نامید؟
پاسخ من به این سوال خیر است.زیرا این نوع روابط جنسی بر مبنای دوستی و علاقه به هم جنس خود نیست. بلکه بخاطر عدم آزادی و در خفاء صورت می گیرد. بیش از 90 در صد افرادی که دارای قدرت بدنی بیشتر، قدرت سیاسی و مالی هستند به افراد زیر دست خود که از لحاظ عاطفی و جسمی توانائی دفاع از حریم شخصی خود ندارند تجاوز می کنند.در تمام شهرها و روستا های ایران همه ما هزاران نمونه از این نوع قربانیان داریم. در شهری که من زندگی کرده ام دهها نفر وجود داشت که مورد تجاوز قرار گرفته بودند و هیچ کدام به میل خود تن به این کار نداده بودند.فقط یک مرد بود که با رضایت خود و حتی با دادن پول به کسانی که برایش کار می کردند سعی می کرد که مسائل جنسی خود را حل نماید.اما صدها و هزاران نفر دیگر در ایران زندگی می کنند که توسط لاتها و چاقو کشان و یا در شرایطی قرار گرفته که توسط دوستان خودشان مورد تجاوز قرار گرفته بودند.در فرهنگ ایرانی هم اگر یک بار به فردی تجاوز شد، دیگران هم می خواهند نفر دوم باشند.و تازه هم جامعه و هم حکومت قربانی را به محاکمه می کشاند به همین خاطر هزاران انسان و جوان به خاطر آنکه بی آبرو نشود سالها تا زمانی که خود قدرت مقاومت نداشته باشد با تجاوز یک نفر به صورت پنهانی راضی می شود.
حال با این مقدمه می خواهم وارد اصل مطلب شوم.
آیا کسانی که برای ارضائ جنسی خود در محیط بسته ایران از این شیوه ها استفاده می کنند می توان به آنها لقب هم جنس گرا داد. باز هم پاسخ من به این سوال خیر است.
این افراد به خاطر اینکه از چشم ماموران حکومتی در آمان باشند و ماموران حکومتی به رابطه دو جنس موافق شکی نکند دست به این کار می زنند!ضمنا در این رابطه جنسی کمترین احساس دوستی و آزادی وجود ندارد.در رابطه ای که یک طرف فاعل و طرف دیگر همیشه مفعول است به نظرهم جنس گرایان اروپائی نمی تواند رابطه هم جنس گرا یانه به ان گفته شود بنا به تجربیات و گفته آنها خیلی به ندرت اتفاق می افتاد که رول فرد برای همیشه مشخص باشد.
من چند نمونه از این روابط که در بین پناهندگانی که از ایران خارج شده اند و خود قربانی این روابط بوده اند می پردازم.
یک مرد ایرانی متاهل در طول زندگی زناشوئی با یک پسر بچه ارتباط جنسی برقرار کرده بود. پسر جوان در مغازه او کار می کرده. مرد ایرانی بعد از سالها استفاده جنسی پسرک را با خودش به هلند می آورد. پسر بچه که دیگر جوان 20 ساله شده بود پس از یک سال اقامت در هلند دیگر راضی به ارتباط جنسی با آن مرد نمی شود. مرد با شیوه های مختلف او را مورد تجاوز قرار می دهد و در نهایت پسر جوان به پلیس داستان را می گوید.مرد همجس باز پسر جوان را که دیگر حاضر به رابطه با او نیست به قتل می رساند. به خاطر اینکه پسرجوان کسی را ندارد مرد متجاوز فقط به 4 سال زندان محکوم می شود و پس از 4 سال از زندان آزاد می شود.
یکی نمونه دیگر: یک جوان هم جنس گرا می گفت به خاطر خوشگل بودنم آنقدر در ایران مورد تجاوز قرار گرفتم که حال دچار مشکل و بحران شدید شده ام و نمی دانم که از چه خوشم می آید.
در ضمن به  یاد حرف دوستم افتادم که مسئول سازمان میراث فرهنگی ایران بود. او گفت یک دوست داشت ، اهل تبریز بود و پدرش در زمان شاه دوست داشت که او آخوند شود. او را به حوزه تبریز می برد که در آنجا درس بخواند. یک روز پسر جوان می رود تا از کتابخانه حوزه کتابی را بیاورد. وقتی وارد کتابخانه می شود صدای از حجره بغلی به گوشش می رسد. کنجکاو می شود و در را باز می کند. می بیند که مدیر حوزه یکی از طلبه ها را لخت کرده و دارد با او تجاوز می کند. پسر جوان پا به فرار می گذارد و داستان را به پدرش می گوید. پدرش دست او را می گیرد و او را به کلاس موسیقی می برد. او به جای که آخوند شود به کار آهنگ سازی روی می آورد.
از این نوع تجاوزات در همه جا اتفاق افتاده و هر روز هم می افتد. اما این حرکت افراد را چه می شود نامید.
آیا می شود این اعمال را آزادی و هم جنس گرائی نامید؟
پس مرز هم جنس گرائی و بچه بازی کجاست؟
کنشگران اجتماعی خوب باید بدانند که هروقت یک نفر به صورت مداوم مورد تجاوز قرار بگیرد دچار مشکل بزرگ روانی و جنسی می شود. در خیلی از موارد فرد قربانی نمی داند که در چه دامی گرفتار شده است. دچار بحران جنسی می شود.
برای اینکه فرق هم جنس گرا و بچه باز و یا همجنس باز را در اروپا بدانیم خلاصه گفتگویم را با دو همجنس گرا هلند ی در اینجا می آورم.
یک نفر که بیش از 55سال داشت و مهندس بود تا دوسال قبل یک زندگی مشترک با زنش داشته بود او صاحب 3فرزند است اما دوسال پیش پس از سالها کشمکش با خودش که هیچ گونه میل به زنش و هیچ جنس مخالفی  نداشته بوده و تا 55 سالگی ادامه زندگی مشترکش را فقط به خاطر خانواده و محیط پیرموانش ادامه داده بوده، از همسرش خیلی دوستانه جدا می شود و با یک مرد زندگی جدیدی را آغاز می کند او می گوید در این دوسال بیشتر از تمام زندگیش لذت برده است.
نمونه دوم یک مرد 28ساله است.او از اول هیچ کششی با جنس مخاف نداشته است و همیشه حتی در دوران مدرسه به پسرها علاقه بیشتر داشته است تا دخترهای همکلاسیش. ولی تا 18سالگی از ترس خانواده این مسئله را با آنان در میان نمی گذارد. اما در 18 سالگی و مستقل شدن به رویای خود که زندگی با یک مرد است سامان می بخشد. او می گوید که رابطه جنسی برابر با دوست پسرش دارد و اینطور نیست که یکی فاعل و یکی مفعول باشد. آنان از هم لذت می برند.
اگر این گفته های دو نفر هلندی هم جنس گرا را باآنچه که در کشور ما اتقاق می افتد مقایسه کنیم ، بخصوص آخرین جنایتی در قزوین روی داده بود و یک قاضی به یک جوان 13 ساله تجاوز کرده بوددرمی یابیم که ما در کشورمان پدوفیل و هم جنس باز بیشتر داریم تا هم جنس گرا. هم جنسگرایان هر روز با یک نفر نیستند و رابطه غیر برابر ندارند . آنهائی که این کار را می کنند همان بچه باز ها و یا همجنس باز ها هستند که متاسفانه در کشور ما تعدادشان بیشتراز هم جنس گرایان است. 
ما نباید به خاطر دفاع از حقوق انسانی و آزادی، از متجاوزان دفاع نمائیم. اگر چه متاسفانه حکومت جمهوری اسلامی متجاوز و کسی که به او تجاوز شده جرم آنان را در یک کفه ترازو قرار می دهد و هر دو را به طور مساوی مجرم می شناسد ولی ما باید سعی کنیم در این رابطه متجاوزان را رسوا و کسانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند مورد حمایت قرار دهیم.
همجنس گرایی یک نیاز طبیعی وجنسی بخشی از انسانهای جامعه اعم از مرد و زن است هرانسانی حاکمیت بر تن وروان، نیاز و عاطفه فردی خود را دارد.اما جامعه هم جنسگرایان ایرانی باید سعی کنند با دادن آگاهی، هم جنس بازان را رسوا نمایند و روشنفکران نیز باید بدانند که نادیده گرفتن حقوق همجنس گرایان و کاربرد خشونت برعلیه آنان یکی از سنتهای زشت فرهنگی ماست.نمی توان از اهمیت نفی خشونت در فرهنگ ایرانی سخن گفت اما در رابطه با خشونت برعلیه هم جنس گرایان سکوت کرد.
در قوانین ایران مجازات همجنس گرایی مرگ است و نوع مرگ را قاضی تعیین می کند(ماده ۱۴۱). این در حالی است که چند روز گذشته در همین جمهوری اسلامی قاضی فلاح در قزوین به یک پسر بچه 13 ساله تجاوز کرده بود.
حال ما باید این دو مقوله را از هم جدا سازیم و در جهت حمایت از هم جنسگرایان و مقابله با بیماران جنسی و یا پدوفیلی در ایران مبارزه نمائیم.هر فردی نمی تواند برای ارضای جنسی خویش، چون رژیم مخالف هم جنسگرا یان است، دست به هر تجاوزی بزند. به نظر من در ایران ما بیشتر هم جنس باز داریم تا هم جنس گرا وهمجنس گرایان ایرانی خود نیز قربانی این جنایت کاران شده اند. البته من از هم جنس گرایان زن ایرانی معذرت می خواهم که در رابطه با مشکل آنان چیز زیادی یاد آوری نکرده ام، چون در این رابطه اطلاعات بسیار کمی دارم.امیدوارم که خود آنان و یا کسانی که در این رابطه اطلاعات داردند به این مسئله بپردازند.

مبارزه مسلحانه احزاب شرق کوردستان با چه منطق و چه پشتوانه ایی؟

محمدرضا اسکندری

طی دوماه گذشته دوحزب دمکرات کوردستان و حزب دمکرات کوردستان ایران گروههایی 15 نفره ازپیشمرگه‌های خود را درنزدیکی مرز اشنویه درایران و درکوهستان قندیل مستقرنموده اند.
منطقه ای که به مثلث باکور، باشور و روژهلات معروف است. منطقه ای که گریلاهای حزب کارگران کردستان پ‌ک‌ک بیش ازدو دهه است که درآنجا مستقر می باشند و رژیم های ترکیه و ایران و حتی حکومت اقلیم کوردستان نتوانسته اند آنها را با حملات نظامی زمینی و هوایی از آنجا خارج نمایند و آنها این منطقه رابا دادن خونهای زیادی درکنترل خودحفظ کرده اند.
من تلاش می کنم در رابطه با اینکه حرکت جدید حزب دمکرات کوردستان ایران و حزب دمکرات کوردستان در این شرایط و اما و اگرهای اعزام چندین نیروی پیشمرگه به منطقه میدیا، منطقه ای که در دست پ ک ک است مورد بررسی قرار دهم.
برای بررسی این مسئله باید برگردیم به بیش از 20 سال گذشته، سالهایی که احزاب روژهلات کوردستان در مرزها مستقر بودند. اما پس از زمان کوتاهی که کوردها و دو حزب باشور قدرت را در دست گرفتند و به خاطر جنگ داخلی نیاز به کمک طرفهای خارجی داشتند تا نیازهای مادی و نظامی آنها را حل نمایند، دست دوستی تمام عیار به سمت رژیم های سرکوبگر ایران، عراق و ترکیه دراز نمودند.
دوستی احزاب باشور با رژیم ایران باعث شد که احزاب شرق کوردستان مجبور به ترک مناطق مرزی شده و در شهرها و روستاهای باشور که فاصله زیادی با مرز دارند مستقر شوند. رژیم ایران به این عقب نشینی هم راضی نشد و با عبور نیروهایش از مرزها حتی تا شهر کویه قشون کشی کرده و در مقابل چشم حکمران ظاهری باشور به ترور و کشتار پیشمرگان دمکرات و فرماندهان آنها در مقرها و کوچه و خیابانها پرداخت. خیلی از جاده ها ، کوچه و خیابانها باشور به خون مبارزان روژهلاتی با چراغ سبز و یا سکوت احزاب باشور غرق در خون شد.
پس از ترور بیش از چند صد نفر از بهترین فرزندان و کوادر احزاب روژهلاتی در نهایت احزاب روژهلاتی به خاطر نداشتن توانائی و قدرت مقابله با رژیم جمهوری اسلامی در آن شرایط و عدم کمک و پشتیبانی احزاب باشور مجبور شدند به قول خودشان به خاطر حمایت از دستاوردها و موفقیتهای باشور کوردستان سلاح را بر زمین بگذارند و اعلام نمایند که دوران مبارزه مسلحانه به پایان رسیده است.
ترک مبارزات مسلحانه به خاطر حمایت از دستاوردها و موفقیت باشور کوردستان
بیش از 20 سال است که احزاب روژهلات کوردستان با گرفتن بودجه از دو حزب باشور سلاح را زمین گذاشته اند و تنها از اردوگاهای خود محافظت می کنند. دو حزب باشور به آنها اعلام نموده اند که حق تردد نظامی در شهرها و روستاهای باشور را نداشته و حق ندارند به مرزهای ایران نزدیک شوند. در طول این سالها آنها به تضمینی که به حکومت اقلیم(پارتی و یکیتی) داده اند وفادار بوده اند و غیر از چند بار پس از اینکه دولت اقلیم از دادن پول به آنها سرباز زد و آنها هم تلاش نمودند نیروهایی به داخل بفرستند که متاسفانه به کشته شدن تعداد زیادی از نیروهای آنها انجامید.
سئوالاتی که در رابطه با فرستادن گروه 15 تا 20 نفره پیشمرگان دو حزب دمکرات کوردستان و دمکرات کوردستان ایران به مرزهای روژهلات وجود دارد و عدم شفافیت این حرکت چه هستند؟
چه تغییر عمده ایی در منطقه، کوردستان و ایران و دو دمکرات بوجود آمده است که آنها اقدام به این امر نموده اند؟
آیا دوران حمایت از دستاوردهای باشور کوردستان به پایین رسیده است؟
مگر پیشتر رهبران احزاب روژهلات اعلام نکردند که مبارزه را مسلحانه به خاطر حمایت از دستاوردهای باشور کوردستان ترک کرده اند؟ آیا دیگر نیازی به حمایت از دستاوردهای باشور کوردستان نیست؟ اگر این طور است دلیل آنها برای قبول و رد این کار چه بوده است؟

آیا شرایط منطقه، رژیم ایران و دولت اقلیم کوردستان تغییر کرده است؟
تا آنجایی که من می دانم وضع منطقه ایی که کوردها در آن زندگی می کنند تغییر اساسی کرده است. اما این تغییر اساسی به نفع کورد روژهلات کوردستان و احزاب روژهلاتی نمی باشد. پس تغییرات نه تنها به نفع ما نیست بلکه تا الان به ضرر ما بوده است.سئوال من از بزرگواران دمکرات این است. به من بگویند چرا و به چه هدفی این کار را انجام می دهند؟
رژیم ایران از 20 سال پیش در منطقه و در باشور و عراق قوی تر از همیشه است. رژیم الان در همه جای عراق و باشور مرکز اطلاعاتی و نیرو دارد. در ضمن اقلیم کوردستان هم قوی تر از قدیم نیست. حکومت اقلیم به خصوص قسمت سبز آن به خاطر مشکلات سیاسی حزب آن ضعیف تر از گذاشته است. رژیم حتی در تصمیم گیری های آنها برای آینده حزبشان دخالت می کند. آنها قاسم سلیمانی را بیشتر از رهبران احزاب کوردی روژهلات به خود نزدیک می دانند. با توجه به وجود مسئله فساد مالی در طول حیات حکومت اقلیم و ندادن بودجه از طرف دولت عراق به اقلیم کوردستان، قسمت سبز بیشتر از گذاشته به ایران نزدیک شده است و منطقه زرد هم به ترکیه.
آیا با این وضعیت و شرایط که ایران حرف اول را در عراق می زند، چه تغییرراهبردی درمنطقه وایران وکوردستان به نفع احزاب روژهلات روی داده است که ما بی خبر هستیم؟ حزب دمکرات کوردستان ایران و حزب دمکرات کوردستان به چه نتیجه تحلیلی رسیده اند که می خواهند علیه رژیم ایران مجددا به مبارزه مسلحانه بپردازند؟
در حالی که رژیم قوی تر از گذشته و در همه جای کوردستان مستقر شده است و اقلیم کوردستان دچار مشکلات مالی و نظامی است و حتی توان پرداخت به وقت حقوق کارمندان خود را ندارد و به کمک رژیم ایران نیازمند است.
آیا رژیم ایران قبول می کند که عده ای در مرزهایش مستقر شده و به مبارزه مسلحانه پرداخته و کاری با دولت اقلیم نداشته باشد؟
آیا اقلیم کوردستان حاضر است که مبارزه مسلحانه از مناطق مرزی وی علیه رژیم ایران توسط احزاب روژهلات شروع شود؟
اگر حکومت اقلیم منظورم دولت ائتلافی نه یک حزب که با ترکیه ارتباط دارد به آنها چراغ سبز نشان نداده است ؟ آیا این امر بار دیگر باعث این نمی شود که باز هم تعدادی جوان کورد قربانی شده و صف شهیدان ما بیشتر شود و همانند آنچه تا به حال بر ما گذاشته است هیچ دستاوردی جز زیاد شدن شهیدان نداشته باشیم؟
احتمال دارد که رهبران دو حزب دمکرات بگویند که حکومت اقلیم دیگر حق ندارد به ما دستور دهد و برای ما دیگر حمایت از دستاوردها و موفقیت باشور کوردستان مهم نیست و برای ما موفقیت روژهلات مهم است. حال اگر این طور است پس این رهبران باید به این سئوالات جواب بدهند تا همه ما در صورت درست بودن پاسخ آنان از اقدام هایشان حمایت نمائیم.
-آیا آنها توان مبارزه مسلحانه از موضع قدرت را دارند؟
-آیا برای شروع مبارزه مسلحانه از موضع قدرت، همه فاکتورهایی که نیازمند موفقیت آمیز بودن مبارزه است جوابی درست برای آنها دارند؟
-استراتژی و تاکتیک های مشخص این مبارزه چیست؟
-آیا نیروی نظامی کافی برای شروع مبارزه مسلحانه را دارند؟
-آیا امکانات مالی و نظامی لازم برای شروع مبارزه مسلحانه را دارند؟
-آیا ارتباط ارگانیک با پشت جبهه و حمایت تمام عیار توده های مردم از مبارزه مسلحانه ایی که می خواهند شروع نمایند را دارند؟
-آیا توانسته اند احزاب روژهلات را در یک جبهه سازماندهی نمایند؟
- آیا یک منطقه امن و آزاد که توانایی حفظ آن را داشته باشند دارند؟
-آیا حمایت های جهانی و منطقه ای را برای حرکت مسلحانه خود بدست آورده اند؟

-استراتژی و تاکتیک های مشخص این مبارزه چیست؟
تا آنجا که من خوانده ام و می دانم دو حزب دمکرات تا به امروز به صورت روشن در رابطه با مبارزه مسلحانه تحلیل مشخص و روشنی در اختیار مردم روژهلات قرار نداده اند. مبارزه مسلحانه را به صورت مخفیانه که نمی توان انجام داد. باید مردم کوردستان را قانع نمود که چرا بعد از بیش از 20 سال حال این تصمیم را گرفته اند. برای رسیدن به پیروزی از چه تاکتیک هایی می خواهید استفاده کنید؟ در ضمن مبارزه مسلحانه غیر از ترور است و نمی توان بصورت چراغ خاموش و بدون برنامه و استراتژی مشخص کاری را شروع نمود. دوران حرکت های بدون برنامه ریزی دیگر به پایان رسیده است.
آیا نیروی نظامی کافی برای شروع مبارزه دارند؟
تا آنجایی که من اطلاع دارم اگر تمام نیروهای رزمی و نه خانواده های دو حزب دمکرات را با هم جمع کنیم و این را هم اصل بگیریم که آنها از آمادگی بدنی و نظامی خوب هم برخوردار هستند. در بهترین شرایط و با خوشبینانه ترین شرایط بیش از 400 نفر نیروی رزمی ندارند.
آیا با داشتن 400 پیشمرگه می توان با رژیم تا دندان مسلح که در نقطه به نقطه باشور و عراق نیرو دارد کاری کرد؟
تازه این را هم نباید از یاد برد که امروز در هرجای باشور بیشتر از گذاشته نیرو و جاسوس و نیروی نظامی دارند.
آیا امکانات مالی و نظامی لازم برای شروع مبارزه دارند؟
احزاب روژهلاتی غیر از اسلحه های قدیمی که بیشتر آنها از دور خارج شده اند نه اسلحه مدرن دارند و توانایی خرید اسلحه های مدرن در بازار قاچاق را دارند. آیا نیروی پیشمرگه که سالها فقط در کمپ ها زندگی کرده است می تواند با سلاحهای فرسوده قدیمی در مقابل سلاحهای مدرن رژیم مقاومت نماید؟
تازه با داشتن نیروی نظامی خیلی کمتر از یک گردان رژیم.
وقتی که این احزاب در شرایط کنونی توانایی حل مسائل مالی و اردوگاهی خود را ندارند و حتی مجبور شده اند که پخش شبکه های تلویزیونی خود را به خاطر مشکل مالی متوقف کنند چطور می توانند در مقابل توان مالی و نظامی رژیم مقاومت نمایند؟
-آیا ارتباط ارگانیک با پشت جبهه و حمایت تمام عیار توده های مردم از مبارزه مسلحانه ایی که می خواهند شروع نمایند را دارند؟
برای شروع یک حرکت جدید هر حزب نیاز به پشتیبانی مردم دارد. برای مبارزه شما نیاز به نیروی مبارز دارید که به شما بپیوندد. آیا دو حزب دمکرات به مردم روژهلات مراجعه نموده اند و آنها چراغ سبز مبارزه مسلحانه را به احزاب داده اند؟
تا آنجا که من می دانم موافقان این شیوه مبارزه مسلحانه بسیار کم هستند. ملت کورد تجربه شکست های زیادی در این رابطه دارند. به همین خاطر به این آسانی زیر بار حرکت های بدون فکر و پشتوانه نمی روند. تجربه نشان داده است که توده های مردم زمانی که احساس کنند که مخالفین حکومت توانائی انجام کاری را دارند حاضر به هزینه دادن هستند در غیر این صورت آنها قدم به جلو نخواهند گذاشت.
در حال حاضر مردم روژهلات کوردستان بیشتر به راه حلهایی همانند آنچه که در شمال کوردستان در حال جریان است اعتقاد دارند.
آیا دو حزب دمکرات توانسته اند احزاب روژهلات را در یک جبهه سازماندهی نمایند؟
بیش از سه دهه است که ملت کورد روژهلات از احزاب کورد به شیوه های مختلف خواسته اند که برای اینکه رژیم به خواسته های به حق آنها جواب دهد به اتحاد و داشتن یک جبهه کوردستانی روی بیاورند.
با کمال تاسف دراوایل انقلاب 57 که خلق کورد در حال مذاکره با رژیم بود و نیز در شرایط کنونی احزاب روژهلاتی به صورت یک ید واحد در مقابل رژیم نبوده اند. آنها در گذشته وحال به صورت منفرد با رژیم مذاکره کرده و می کنند. در زمانی که دو دمکرات پس از چندین سال مذاکره برای یکی شدن قرار دارند و در این شرایط حساس آقای مصطفی هجری تصمیم به نوشتن کتابی بر ضد عبدالله حسن زاده می کند و حسن زاده و کاک جلیل گادانی هم به وی جواب می دهند و آب پاکی روی دست ملت کورد و هوداران و اعضای دو حزب برای یکی شدن می ریزند. صحبت کردن از یک جبهه واحد ضد استبداد فرض محال است.
در ضمن وقتی این دو حزب کوچکترین تماسی با احزاب دیگر نگرفته اند و با 15-20 نفر به مناطق مرزی رفته اند آیا انتظار دارند که بقیه دنباله رو آنها شوند ؟
وقتی حتی دو حزب دمکرات که الان گروهی پیشمرگه در مرز دارند با هم همکاری نمی کنند چطور انتظار دارند بقیه با آنها همکاری کنند و موفقیت به دست بیاوند؟
آیا یک منطقه امن و آزاد که توانائی حفظ آن را داشته باشند دارند؟
یک حزب زمانی می تواند از مبارزه مسلحانه از موضع قدرت صحبت کند که یک منطقه آزاد داشته باشد.زمانی که احزاب روژهلاتی قدرت زیادی داشتند داری منطقه آزاد بودند. با ضعیف شدن آنها همه مناطق آزاد را از دست دادند.
آیا احزاب روژهلات کوردستان همانند پ ک ک که بیش از 20 سال است قندیل را در مقابل همه دولت ها و اقلیم نگه داشته توانایی این کار را دارند؟
به نظر من وقتی که آنها توانائی داشتن منطقه آزاد را ندارند پس چطور می گویند می خواهند مبارزه مسلحانه با رژیم را شروع نمایند؟
اقلیم نه توانایی جنگ با رژیم را دارد و نه می خواهد وارد جنگ با رژیم ایران شود. آنها چطور می خواهند مبارزه مسلحانه نمایند؟ وقتی که آنها حتی توان جلوگیری از وارد شدن چند نیروی دولت اقلیم به مقرهای خود را ندارد چطور می خواهند حرکتی راشروع نمایند که دولت اقلیم مخالف آن است؟
آیا حمایت های جهانی و منطقه ای برای حرکت مسلحانه خود را به دست آورده اند؟
تا آنجای که من خوانده ام تا به حال هیچ کشور خارجی از کوردهای روژهلات حمایت نکرده است. منظور من از حمایت گرفتن عکس یادگاری با رهبران احزاب و سران دولت های خارجی نیست. حمایت به معنی دادن اعلامیه و بصورت روشن اعلام حمایت از طریق سایت و ارگانهای رسمی احزاب و دولت های غربی است.حمایت به معنی دادن کمکهای مادی و نظامی است.
وقتی که جواب همه فاکتورهایی که برای موفقیت یک مبارزه مسلحانه لازم است منفی است پس چرا حزب دمکرات کوردستان ایران و حزب دمکرات کوردستان وارد منطقه مرزی شده اند که سالها است در دست پ ک ک است؟
آیا کوردستان روژهلات فقط یک نقطه مرزی دارد که آنها بر روی آن نقطه اصرار می کنند؟
آیا خود آنها زمانی که یک حزب بودند و داری مناطق حفاظت شده بودند به راحتی هر کس یا حزبی وارد منطقه آنها می شد و اقدام به ایجاد کمپ یا پایگاه می کرد ؟
تا آنجایی که من می دانم و سرنوشت درد آور ملتم را در روژهلات می دانم دهها نفر از نیروهای کومله و دمکرات و سایر جریانات سیاسی فقط به خاطر جدال بر سر این منطقه کشته شده اند. زمانی که حزب دمکرات منطقه ای را در دست داشته است حتی یک نفر کومله حق واردشدن به آن منطقه را نداشت.
جالب اینجا است که کاک حسن شرفی و خیلی از رهبران احزاب روژهلات می گویند کوردستان خاک همه کوردها است. چه حرف جالبی؟
از چه زمانی شماها به این نقطه و منطق رسیده اید؟
پس آن زمان که دهها پیشمرگه و مبارز کورد با تیرهای شماها کشته شد چرا نمی گفتید روژهلات خاک هم کومله و هم دمکرات است؟
به نظر من زمانی این سخن درست است و کوردستان مال همه است که رژیمهای اشغالگر در فکر توطئه برای ضربه زدن به احزاب نباشند.
پ ک ک هم باید تلا ش نماید با دیالوگ آن تیکه از خاک کوردستان را که به قیمت خون هزاران جوان کورد نگه داشته اند به مکانی برای اتحاد ملت کورد برای مبارزه تبدیل نماید.
آیا دمکراتها از طرف دولت های منطقه و جهانی مورد حمایت قرار گرفته اند؟
آیا دولت ترکیه نقشی در این حرکت دارد؟
آیا دولت آمریکا برای تسلیم کردن رژیم ایران به خواسته های خود در مورد مسئله هسته ایی نیاز به اعمال فشار به رژیم دارد؟
دولت اوباما برای توافق هسته ای با ایران سرمایه گذاری زیادی نموده است. در هفته های اخیر مخالفت های خامنه ای با دولت روحانی در رابطه با خواسته های آمریکا پر رنگتر شده است. آیا آمریکا برای فشار به رژیم ، به احزاب روژهلات چراغ سبز مبارزه مسلحانه و کمک نشان داده است؟
حتی اگر دولت آمریکا پاسخ مثبتی به مبارزه مسلحانه علیه رژیم داده باشد. بازهم من می گویم، تجربه نشان داده است با حمایت دولت خارجی هیچ مبارزه مسلحانه ای پیروز نشده است. تنها مبارزاتی چه مسلحانه و چه غیر مسلحانه پیروز بوده اند که حمایت توده ایی و مردمی را داشته اند. تجربه باشور که توسط امریکا به قدرت رسیدن تکرار نخواهد شد.


اعدام نیروهای سلفی، محاکمه و محکومیت دردادگاههای چند دقیقه ای و دیدگاهها فعالان سیاسی، مدنی، و حقوق بشری

: مصاحبە محمدرضا اسکندری رادیو کوردانه با حسن رحمان پناه ، در بارە اعدامهای اخیر در ایران
اعدام نیروهای سلفی، محاکمه و محکومیت دردادگاههای چند دقیقه ای و دیدگاهها فعالان سیاسی، مدنی، و حقوق بشری
 رادیو کردانه: محمدرضا اسکندری: مصاحبه با  آقای حسن رحمان پناه، عضو کمیتە مرکزی کومەلە (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران )
شواهد نشان می‏دهد جمهوری اسلامی در دو دهه گذشته از نیروی سلفی‌های متعصب برای ترویج افكار مذهبی و ضد كمونیستی و حمله به هر نشانی از آزادیخواهی و نواندیشی در کردستان  استفاده کرده است.  آنها با کمک به این جریان باعث گسترش نفوذ آن در محیط كردستان طی چند دهۀ گذشته شدند. دولت و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بدون کمترین مزاحمتی دست آنها را باز گذاشتند که سالها در سنندج و بسیاری از شهرهای استان کرمانشاه و کردستان با پخش سی دی و کتاب  در میان جوانان و در مساجد به تبلیغات بپردازند و حتا بغضآ به برخی اماکن هنری نیز یورش بردند. تا اینکه نیروهای سلفی با ترور و بمب گذاری علیه نیروهای وفادار به رژیم، مبارزه خشونت آمیز را شروع و در ادامه، شخصیت‏های مختلف سیاسی و مذهبی در کوردستان را تهدید ‏کردند و لیست‏هایی را از فعالان سیاسی، مدنی و حتی مذهبی منتشر می‏کردند که به زعم ایشان کافر هستند و باید مجازات شوند

در آن زمان مطالب و مصاحبه های بسیاری انجام گرفت و نگارنده  نیز چندین گفتار و مصاحبه برای "رادیو ژیار" که در "زمانه" بود آماده کردم.
جمهوری اسلامی در روزهای گذشته تعدادی از این افراد را اعدام کرده است همان ها که پیش تر به خاطر گسترش خشونت و ایجاد محدودیت برای نیروهای ترقی خواه در کردستان، دستشان بازگذاشته شده بود هم به تبلیغات بپردازند، هم فضاهای آموزشی مختص به خود ایجاد کنند، هم یارگیری کنند و هم تهدید و ارعاب و بعضا اقدام نیز انجام دهند. برای روشن شدن این مسئله گفتگوهایی با  تعدادی فعال سیاسی، مدنی و حقوق بشری داخل و خارج دارم که توجه شما را بهمصاحبه با  آقای حسن رحمان پناه ، عضو کمیتە مرکزی کومەلە (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران ) را جلب می کنیم.
کردانه : با توجه به اینکه رژیم بیش از دو دهه دست نیروهای سلفی را برای عضو گیری و جذب جوانان کوردستان باز گذاشته بود شما چه کسی را عامل قتل افراد ترور شده و اعدام افراد سلفی به دست رژیم می دانید؟
رحمان پناه: در ایران تحت حاکمیت رژیم مذهبی هیچ ارگان و نهاد مستقل و مردمی کە از گزند رژیم درآمان باشد و برای چنین رویدادهایی و اثبات جرم و تخلف به آن مراجعە و با استناد به اطلاعات بیطرفانه آنها قضاوت کرد، وجود ندارد. همچنین نهادهای وابستە به سازمانهای مدافع حقوق انسان کە وابستە به مراکز بین المللی و توسط آنان اخبار مربوطە درج و تأئید شود، نیز در ایران دفتر و نماینده ای ندارند. نهادهای مستقل و پاگرفتە مدافع حقوق انسانها و غیرحکومتی نیز به شدت تحت فشار و سرکوب هستند. مطبوعات مستقل و غیرحکومتی نیز اجازە فعالیت ندارند. مطبوعات حکومتی نیز در خدمت تبلیغ سیاست های ضدمردمی رژیم و هر آنچه از زبان ارگانهای قضایی و امنیتی رژیم جاری می شود و به شدت دروغگو و وارونەنگر هستند را منعکس میکنند. لذا همه اطلاعات و آمادە سازی افکار عمومی برای قبول اعدامهای صورت گرفتە ، با محاکمات فرمایشی ،اعتراف گیری زیر شکنجە ، پشت درهای بستە و بدون وکیل مدافع،  توسط رژیم که به خورد جامعه و افکار عمومی دادە می شود ، مبنی بر در نظر گرفتن مصالح و منافع رژیم و باند حاکم است.
ترورهای صورت گرفتە در کردستان ، امر تازە و مربوط بە یکی دو سال اخیر و تنها مربوط به این منطقە نیست . سرکوب و حذف فیزیکی افراد ، اعدام و ترور از روش های پلید و ضدانسانی است کە  جمهوری اسلامی عامل و رواج دهندە آن بودە و هست . حذف مخالفین ، اعدام و کشتار آنان، قتل های فردی و زنجیرەای و دەها و صدها  داستان هراسناک طی ٣٨سال استبداد سرکوبگر مذهبی در داخل و خارج ایران ، کارنامه این رژیم و  عکس العمل مشابه آنرا نیز بوجود می آورد. ترور کور در سال های اخیر و بویژە توسط گروەهای بنیادگرای مذهبی از سلفی و وهابی و غیرە ، ریشە در همان افکار مذهبی دارد کە جمهوری اسلامی نزدیک به ٤٠ سال است علیە مخالفین خود در داخل ایران و توسط مزدورانش در منطقە اعمال می کند. افکار مسلط بر هر جامعە را طبقە حاکم شکل می دهد. کشاندن جوانان به سوی ترور، اعمال خشونت و حذف فیزیکی افرادی کە حتا آنانرا نمی شناسند و بر اعمال آنها  اگاه نیستند ، ناشی از سیاست سرکوب و کشتار روزانه جمهوری اسلامی و نهادینه کردن آن در جامعە است. کودک و نوجوانی کە در صحنه اعدام یک انسان حاضر می شود و برای آن کف می زند ، در واقع آمادە کردن آن و زمینە سازی جهت قاتل شدن است، چه خود بداند و چه نداند و نخواهد. افراد سلفی و بنیادگرا چه شیعی و چه سنی، از یک آبشخور به اسم مذهب اسلام تغذیە میکنند. سلفی ها در کردستان و کل منطقە از جمهوری اسلامی الگوبرداری و اعمال آنها شنیع و غیرانسانی است . اما اعدام فردی و دستەجمعی آنان طی چند روز اخیر توسط انسان کشان جمهوری اسلامی به منظور مجازات قاتل و جنایتکار نیست، بلکە در نگرانی از وضعیت کنونی جامعە ملتهب ایران ، ایجاد ترس و وحشت در صفوف مردم ناراضی و تقابل با رقبای منطقەای و بسیج جریان بنیادگرای شیعی پشت سر رژیم در نگرانی از آیندە آن است.
کردانه : رژیم اعلام می کند این افراد عضو نیروهای سلفی بوده اند که تعدادی از مردم مذهبی و محیط بان را ترور کرده اند. شکی نیست تعدادی از مردم به دست نیروهای سلفی ترور شده اند، چه اتفاقی افتاده است که بعضی از نیروهای خارج کشور آنها را بدون وابستگی مذهبی  مورد تقدیر و ستایش قرار می دهند؟
رحمان پناه : اعدام در هر شکل و شمایل آن، سلب حیات و زندگی از انسان است و در ایران با اهداف سیاسی و حکومتی صورت میگیرد . کسی یا نیرویی کە به هر دلیل از جلاد و قاتل دفاع میکند در کنار آن و همراز و همطراز آن است. کسانیکە در این جنایت جمهوری اسلامی را "تقدیر و ستایش " می کند ، در واقع کارنامه ٣٨سال جرم و جنایت رژیم را توجیە و از آن حمایت می کنند. آنان اکثرآ افراد یا به اصلاح جریاناتی هستند کە با هر جذرومد در سیاست رژیم ، جهت و افکارشان تغییر میکند. آنان منافع خود را در همسویی با منافع جلادان حاکم بر ایران می بینند . هیچ انسان اگاه و شرافتمندی اجازە دفاع از گروەهای مافیایی و مزدور سلفی و جنایات آنان را به خود نمی دهد. اما قبح مسئلە زمانی است کە کسانی پیدا شوند و در ضدیت با سلفی گری از جمهوری اسلامی دفاع کنند؟ این رفتار همسو شدن با جنایتکار و دفاع از چرخە  ترور و خشونت دولتی و خدمت به آن است.
کردانه : بعضی از فعالین به اصلاح حقوق بشری می‌گویند: "داعشی بودند، خوب کردند اعدام‌شان کردند". بعد می‌افزایند: "البته مخالف اعدام هستیم". این دو گانگی را چگونه ارزیابی می کنید؟ البته جالب است که برخی از همین فعالان، خود نیز سوابقی از بنیادگرایی مذهبی داشتەا ند.
رحمان پناه : این دو سخن با هم در تناقض هستند. نمی توان ضد اعدام بود ، اما همزمان از اعدام دفاع کرد. نمی توان با اعدام هم نظر و همفکر خود مخالف بود ، اما اعدام مخالفین عقاید خود را پاس داشت، این ریاکاری و دورویی است . اصل بر حق حیات و زندگی برای همه انسانها است ، تنها برای هم فکران و هم نظران نیست، اگر چنین باشد کە نیست ، همه دیکتاتورها و جلادان برحقند؟   مخالفت کمونیست ها با پدیدە اعدام هم از زاویه حق حیات انسانها و حرمت انسان فی نفسه است و هم در عمل برای سالم سازی محیط اجتماعی است. بدون شک اعدام انسان با انگیزه سیاسی یک جنایت است و اعدام افراد هم به دلیل ارتکاب جرم نیز نه تنها کمکی به سالم سازی محیط اجتماعی نمی کند، بلکه خشونت را در جامعه نهادینه میکند. دولت کسانی را مجازت می کند که خود دولت مصبب و عامل بقای شرایطی است که آن فرد در آن مرتکب جنایت شده است.  هیچ انسانی ذاتآ قاتل و جنایتکار و مجرم زاده نمیشود. این جامعه نابرابر و مملو از تبعیض و حق کشی و محرومیت و فقر و غیره است که زمینه های ارتکاب جرم و جنایت را بوجود می آورد.  ما مخالف جریانات مذهبی تروریست و بنیادگرا ، چە شیعی از نوع جمهوری اسلامی و چه سلفی از نوع سنی آن هستیم . زیان و مضرات آنان علیە مردم آزادیخواه و ضدیت آنان با جنبش انساندوست ، برابری طلب و سوسیالیستی را با پوست واستخوان درک و لمس کردەایم . اعدام هزاران انسان مبارز ، انقلابی و کمونیست توسط رژیم مذهبی در ایران حاکی از این حقیقت است . نقش مخرب جریانات مذهبی سلفی و رسالت مضر آنان در آیندە تحولات ایران و منطقە را نیز بخوبی می دانیم.با وصف مخالفت با  سیاست ، برنامه ، پراتیک و تشکیلاتهای مخرب آنان، علیە اعدام آنها هستیم .  در همانحال خواهان آموزش و بازسازی آنان در جامعە انسانی ، البتە نە در جمهوری اسلامی ایران ، یا دیگر رژیم های مذهبی مشابه کە چرخە  ترور و خشونت را تولید و نهادینە کردە و میکنند، هستیم. در فردای کسب قدرت توسط طبقە کارگر ، این طبقە همت به بازسازی جامعە و اسیب های ناشی از مناسبات سرمایەداری و از جملە، لغو قطعی حکم اعدام کە ارثیە نظام های طبقاتی و از جملە نظام سرمایەداری برای حفظ و تداوم حاکمیت طبقاتی خود است را به سرآنجام خواهد رساند.
کردانه : آیا شما معتقد هستید که  داعشی، متجاوز و هر فرد که به هر شیوه ای مرتکب جنایت شده است  حق برخورداری از دادگاه، وکیل و قاضی منصف دارد؟
رحمان پناه : تردیدی در آن نیست . از نظر ما و طبق برنامه ما ، دادگاه علنی با حضور هیئت منصفە ، وکیل ، قضاوت مطابق قوانین مدنی و غیرمذهبی، مجازات مطابق و به میزان جرم صورت گرفتە، حق درخواست تجدید نظر،  رعایت حق و حقوق کسانی هم کە مورد سرکوب، قتل و یا دیگر بی عدالتی ها قرار گرفتەاند ، باید بطور کامل رعایت و در نظر گرفتە شود و حق طرفین از جملە محکوم و شاکی است.
کردانه : اصولا مخالفت با اعدام را در تمامی اشکال آن چگونه ارزیابی می کنید؟ و به باور شما برخی مخالفت ها با اعدام، بیشتر یک ژست سیاسی و حقوق بشری نیست؟
رحمان پناه : اجازە بدهید ضمن تاکید بر سخنان قبلی ، با نقل قولی بسیار عمیق و داهیانه از کارل مارکس، این نابغە بزرگ تاریخ ، این رهبر رزمندە و دوراندیش طبقە کارگر جهانی و این مبارز بزرگ برای تغییر جهان ، نه تفسیر آن ، بحث بر سر اعدام را به پایان برسانیم . مارکس میگوید" این چه نوع جامعه ایست که وسیله بهتری برای دفاع از خود جز جلاد نمی‌شناسد و  وحشی گری خود را از طریق روزنامه ای که خود را "سر آمد روزنامه های عالم" می نامد، به مثابه قانونی ابدی جار می زند" ؟ مخالفت علیە اعدام و قتل اگاهانه انسان با اهداف سیاسی و حکومتی، بخاطر دگراندیشی و افکار سیاسی مخالف ، توسط هر نهاد ، فرد ، سازمان و حکومتی جنایت است و اعدام به خاطر ارتکاب جرائم عادی، تحت عنوان ریاکارانه اجرای عدالت قابل نقد و مخالفت است و جامعه متمدن بایستی آنرا برچیند.
کردانه : سلفی ها تا چه اندازه برای اکنون و آینده ی کردستان، اسباب دردسر و مشکل هستند؟ برای برخورد با "سلفی گری" چه باید کرد؟ شما چه راهکار یا راهکارهایی را پیشنهاد می کنید؟
رحمان پناه: شکی در این نیست جریانات مذهبی از نوع سلفی و بنیادگرا تا کنون و به هر اندازە توانستە باشند برای جنبش انقلابی و آزادیخواهانه کردستان مایە دردسر و مصیب بودە و در آیند نیز خواهند بود. در سال های اخیر و به همت حمایت و چشم پوشی رژیم اسلامی و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی آن ، از افراد و جریانات سلفی و بویژە در ضدیت آنان با جبهه چپ ، سکولار و کمونیست ها در کردستان، شاهد بهرەبرداری، مزاحمت و اقدامات ضدانسانی آنان بودەایم . از جملە اقدامات آنان جهت تبلیغ و فعالیت آزاد در برخی مناطق ، تبلیغ رسمی و بدون شرم حضور در تعدادی از مساجد در شهرهای کردستان، آمادە سازی و اعزام دەها تن از جوانان و تشویق آنان در پیوستن به جریان تروریست القاعدە و کشتە شدن چندین تن از آنان در صفوف این جریان، یورش به مکانهای آرایش زنان و تخریب آنان و قهوخانەها و مکانهای عمومی کە جوانان آزاداندیش، موازین اسلامی و مذهبی را علنآ زیر پا می گذاشتند، تهدید روزنامه نگاران و فعالین جنبش های اعتراضی و اجتماعی و حمل اسلحە و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم ، با طلاع و چشم پوشی جمهوری اسلامی صورت گرفتە و بخشی از کارنامه مملو از سرکوب و واپسگرایی آنان در بخش های از کردستان بودە و کماکان هست . اما باید این حقیقت را به رسمیت شناخت کە در جامعە کردستان ، جریان سوسیالیست و چپ و حزب سیاسی آن کە در قامت کومه له تبلور و شکل یافتە است ، نسبت به این جریان و گرایش مذهبی حساس و دخالتگر بودە و در به انزوا کشاندن آنان از سال ٥٨ تا کنون نقش مهم و منحصر به فردی را به پیش بردە و در آیندە نیز باید در جهت ترد و انزوای بیشتر آنان فعالتر عمل کنند. جریان بنیادگرای مذهبی و از جملە سلفی ها ،برای حال و آیندە کردستان، ایران، منطقە و هر گوشەای از جهان خطرناک و مایە دردسر و مصیبت هستند. باید فعالانه علیە آنان و منزوی کردنشان عمل و اقدام کرد.
یکی از راەکارهای اصلی، افشای بی آمان ، پیگیر، روزانه و بدون توهم آنان بعنوان گروەهای اسلامی و مذهبی ، نه تنها شاخەای از آنان، تحت عنوان "اسلام سیاسی" و این قبیل نقدهای لیبرالی است . باید تودەهای مردم را از ضرر و آسیب های نگرش مذهبی بعنوان فکر و ایدئولوژی طبقە حاکم کە در خدمت استثمار انسان به دست انسان و ابدیت جلوەدادن نظام طبقاتی است، اگاه و مطلع نمود. مذهب روزانه از مراکز و کارگاههای ایدئولوژی سازی از حوزەهای جهل و خرافە در ایران ، عراق و لبنان  تا مرکز قدرتمند سلفی در مصر و عربستان سعودی با حمایت دلارهای نفتی و مطابق با منافع و مصالح اقتصادی طبقە حاکم و نمایندگان سیاسی و اجرایی آن تولید و بازتولید می شود . در نقد جریان مذهبی باید با تودەهای کارگر و زحمتکش و عوارض حال و آیندە آن ، سر راست و جسور بود. اسلام بنیادگرا و سلفی از شیعی و سنی آن محصول کار و فعالیت آرام و قدم به قدم گروەهای مذهبی در جامعە است . دخالت آنان در مسائل سیاسی و اجتماعی از محیط و کانون کوچک  خانوادە  شروع و  تا ادارە جامعە و دولت داری و تبدیل یک کشور و کل منطقە به جهنم مورد نظر آنان برای انسانها ادامه خواهد یافت. مبارزە با آنان همگام با دیگر مصائب نظام سرمایەداری و طبقاتی کنونی باید ادامه و فعالانەتر پیگیری شود. اگاهگری ، سازماندهی، متحد و متشکل کردن تودەهای ناراضی و کل قربانیان نظم کنونی باید از اولویت های احزاب انقلابی ، پیشرو ، سکولار و غیرمذهبی بویژە کمونیست ها در صفوف کارگران ، زنان و جوانان باشد. آنان بریآس و سرخوردگی جوانان و تحقق آرزوهای آنان در جهان واهی دیگر تاکید می کند. باید مسیر رسیدن به زندگی واقعی و شایستە را برای جوانان در جهان کنونی نشان داد. مبارزە با خرافات مذهبی بخشی از رسیدن به چنین زندگی شایستە انسان است. غرور انسانی و حرمت انسان بودن و انسان زیستن را باید با شور و شعف جوانی نسل جوان نشان داد و بازگرداند. مبارزە برای سرنگونی جمهوری اسلامی، مبارزە برای جامعەای سازمانیافتە و متکی به نیروی اگاهی و اتحاد انسانهای هم زنجیر از جملە کارگران، زنان، معلمان، پرستاران و فرزندان آنان کە از یک طبقە پیشرو اجتماعی و سازندگان جامعە سوسیالیستی آیندە هستند، در به انزوا کشاندن و نهایتآ شکست قطعی بنیادگرایی مذهبی از هر شکل و نوع آن، مسیری است کە باید اگاهانه پیمود. در ضمن نباید فراموش کرد، کە کردستان و ایران جزیرە جداشدە از جهان امروز نیست ، ما برای پیروزی و از آنهم مهمتر، حفظ دست آوردهای پیروزی ، به اتحاد ، اگاهی و حمایت منطقەای و جهانی نیاز داریم.
سخن پایانی؟
سپاس و تشکر از شما برای آنجام این دیدار.